سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/8/24
4:43 عصر

هم اتاقی

بدست نازی | admin در دسته

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود‎. او درآنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام vikki ‎زندگی میکند. کاری از دستخانم حمیدی بر نمی آمد
 و از طرفی هم اتاقی مسعود هم زیبا بود.

او به رابطهمیان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکرمادرش را خوانده بود گفت : " من میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شمااطمینان می دهم که من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم‎ . " 
حدود یک هفته بعد‎ ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : " از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای منگم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد ؟‎ " "خب، من شک دارم ، امابرای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎." 
او در ایمیل خود نوشت‎ : مادر عزیزم، مننمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن رابرنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهرانبرگشتید گم شده‎ . " با عشق، مسعود
روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون ازمادرش دریافت نمود‎ : پسر عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضمننمی گم که تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او درتختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود‎.
با عشق ،مامان.